loading...

آبیِ اقیانوسی

بازدید : 206
يکشنبه 3 آبان 1399 زمان : 22:39

نشستم پشت میز تحریرم و پنجره نیمه بازه و صدا و خنکای پاییزی،خودشو کشونده توو اتاق و من توی شرقی ترین قسمت خونه و اتاقم،دارم به این فکر می‌کنم که،توی نقطه‌ی هیچ،وایسادم.انگار که اینجا یه جزیره‌ی دور افتادس.دیگه هیچ کسی و هیچ چیزی نیست...از هیچکدوم از آدمهای ۱۸ سال پیش به اینور خبر ندارم...نه اونایی که عاشقشون بودم و نه اونایی که قلب و زندگیم رو به خاک فنا دادن...شبیه به یه نقاشیه بچگونه،یه زمین کشاورزی بی نهایت وسیع و یه خونه‌ی تنها.الان یه همچین حسی دارم.حس یه غربت و تنهایی و فردیت خاص...حس سکوت،توی لحظه لحظه‌ی زندگیم...فقط دارم به دو کلمه فکر می‌کنم. شجاعت و جذب،که تنها چیزیه که شاید بتونه کمکم کنه.نیاز دارم ساعت‌ها،غرق فکر و خیال، توی خیابونای شهرم راه برم؛مخصوصا حالا که بعد از این همه وقت، دو تا بال هم درآوردم... نمیدونم این کاری که انجام میدم؛کار خوبیه یا نه،اما فکر می‌کنم که از تنهایی و یه جا موندن بهتره...به قول مادربزرگم،آدمهای جدید،شانس و احتمالات جدید رو با خودشون میارن... حالا که کتاب و دفتر و قلمم رو غلاف کردم و میخوام زندگیم رو روی مودِ حس گرایی،ادامه بدم...شاید باید مثل قبل،فکر کردن رو هزار برابر زیاد کنم.

هوش تجاری چیست؟ BI چیست؟
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی